آرامشی از جنس پدر و پسر
بعضی وقت ها برای داشتن خیلی چیزهااااااا از خدایم از رَبم تشکر کردم و بعضی وقتها به خاطر تنش هایی که در زندگیم بوده خدا رو مقصر می دانستم اما خود تنهاااااااااا مقصرم چون نا آگاه بودم... اما الان به خاطر داشتن پدر و مادرم که همیشه حامی من در همه مراحل زندگیم بوده اند خدا رو هزاران مرتبه شکر می گویم.... بعد از 21 سالگی قدم به خونه مردی گذاشتم که شد همه وجودم، همه دار و ندارم، همه تکیه گاهم... و بعد از گذشت 5 سال با قدم گذاشتن یک فرشته آسمونی به خونمون من مادر شدممممممم... همیشه فکر می کردم مردها بی احساس هستند، مردها دلتنگ نمی شوند، مردها گریه بلد نیستند، مردهاااااااا.... اما از وقتی علی به دنیا اومد فهمیدم ک...