علـــــی جونیعلـــــی جونی، تا این لحظه: 13 سال و 5 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه سن داره

علی نفس مامان و بابا

آرامشی از جنس پدر و پسر

بعضی وقت ها برای داشتن خیلی چیزهااااااا از خدایم از رَبم تشکر کردم و بعضی وقتها به خاطر تنش هایی که در زندگیم بوده خدا رو مقصر می دانستم اما خود تنهاااااااااا مقصرم چون نا آگاه بودم... اما الان به خاطر داشتن پدر و مادرم که همیشه حامی من در همه مراحل زندگیم بوده اند خدا رو هزاران مرتبه شکر می گویم.... بعد از 21 سالگی قدم به خونه مردی گذاشتم که شد همه وجودم، همه دار و ندارم، همه تکیه گاهم... و بعد از گذشت 5 سال با قدم گذاشتن یک فرشته آسمونی به خونمون من مادر شدممممممم... همیشه فکر می کردم مردها بی احساس هستند، مردها دلتنگ نمی شوند، مردها گریه بلد نیستند، مردهاااااااا.... اما از وقتی علی به دنیا اومد فهمیدم ک...
10 اسفند 1391

کودکم من مقصرم...

کودک شیرینم، شیرین تر از جانم، از خودم ناراحتم و از تو دلگیر... وقتی به دنیا اومدی فقط شیره جانم را بهت بخشیدم و تو نوش جان کردی و ماشاءالله تا 6 ماهگی خیلی خوب وزن گرفتی و من همچنان خوشحال بودم از اینکه فقط و فقط شیره جان خودم را می نوشی... اما بعد از 6 ماهگی باید بهت غذای کمکی میدادم اما از روز اول نخوردی که نخوردی، امروز که 22 ماه و نیمه هستی فقط 12 کیلو وزن داری که بعد از یکسالگی حتی یک گرم هم اضافه نکردی.. در این مدت کارهای زیادی کردم... شیوه های جدیدی به کار بردم... از هر کی تونستم راهنمایی گرفتم که چطور به غذا علاقه مندت کنم اما تمامی راهها بی فایده بود.. اما حالا میگم من مقصرم بی تجربه بودم شاید اگه ...
5 اسفند 1391

علی... یعنی همه زندگی...

فرزند دلبندم... با بزرگ شدنت و قد کشیدنت تازه دارم میفهمم که چقدر زمان زود در حال گذر است... هر روزی که می گذرد با دیروزت خیلی فرق می کنی... کارهای جدید... حرفهای جدید... قیافه جدید... اما من فقط نشستم تا بالندگیت رو ببینم... روزهایم با داشتن تو و در کنار تو در گذر هستند... و من چقدر از داشتنت و بودنت خوشحالم... روز 18 بهمن ماه برای کلاس رانندگی (آخه تازه میخوام یاد بگیرم )به عکاسی رفتم... و بعد از گرفتن عکس، شما هم مرتب می گفتی عسک عسک... منم واسه اینکه ناراحت نشی از خانم عکاسه خواهش کردم که  چند تا عکس از شما بگیره  که  2 تا از بین 20 تا  انتخاب کردم... خیلی دوست داشتی ازت عکس ...
28 بهمن 1391

علی در تولد خاله و دختر خاله

روز 9 بهمن ماه تولد آمه تیس جون (دختر خاله ی علی) بود...البته تولدش 6 بهمن اما به خاطر بعضی از مسایل تولدش روز 9 بهمن و شب ولادت حضرت رسول گرفتند ... دست خاله ساقی درد نکنه که کلی زحمت کشیده بود اونم با دو تا بچه ... خلاصه به من و علی که خیلی خیلی خوش گذشت... علی کلی نانای کرد و رقصید.. کلی بازی کرد.. خلاصه هر کاری که دوست داشت کرد ... علی در تولد آمه تیس جونی     بقیه عکس ها در ادامه مطلب علی در حال نانای کردن و رقصیدن علی در حال به به خوردن (مثلا): نمی خوره که علی در حال خراب کاری و ... علی و دختر خاله ناز کوشولو آرتمیس و در آخر کیک تولد آمه تیس جونی چقدر هم خوش...
23 بهمن 1391
1